باد The Wind

باد

باد

وقتی لباس بپوشد
باد وقتی آواز بخواند
باد وقتی کفش های چرمی
وکلاه ابریشمی بپوشد
باد
وقتی که نیمه شب به خانه ام بیاید
با یک دیگ سوپ جو
وقتی در اجتماع
در بین دوستانم می آید
بی شرم لب هایم را می بوسد
در اجتماع اهل سیاست از من می خواهد
با او شعری را بر ضد پادشاه بخوانم با فریاد
او را کسی  به چشم نمی بیند زیرا باد است
من  بی اختیار
نامش را می گویم
می بوسمش
در کوچه هر طرف دنبالش می دوم
من دیوانه نیستم
آری تنها چندیست
با بادی
عاشقانه  رفیقم
 

The Wind

if the wind dressed up
if the wind called out
if the wind wore leather shoes
 
if the wind blew into my house
at the dead of night at noon
with a jar of onion soup
 
sometimes when I'm with friends
she kisses me full on the mouth
or in the political circle dares me
recite a poem that mocks the king
 
no-one can see her because she's invisible
but I call her name and call her name
and trail her down the street -
been a long time since I fell for the wind
 

Original Poem by

Reza Mohammadi

Translated by

Hamid Kabir with Nick Laird Language

Dari

Country

Afghanistan