Lucky Men
Coming soon
Coming soon
بهار آمد و پوشید کفش های تو را بهار آمد و پر کرد ماجرای تو را بهار آمد وقتی تو خواب بودی بعد کنار بستر خود پهن کرد جای تو را تو خواب بودی چون روح با تو یک جا شد به خون تازه خود شست دست و پای ترا ز دفتر پدر و مادریت […]
باران باران اگر بیاید یاران من به خانه زمینگیر می شوند با کفش های پینه ای مردگانشان دروازه های شهر بسته پایه به پایه کهنگی شهر می شکند در دهانشان – ما کشتگان خود را در انتظار روز جزا در سرداب در زیر خانه در جعبه های باروت در زیر خشم کهنه اجدادی پنهان کردیم […]
در رگه های رنگین نیلوفری در آب از نو به دنیا می آییم در رگه های گس بدن ماری در صحرا از نو به دنیا می آییم در بزاق دهنی اسپی که بر آن چاپ اندازی سوار است تا بزی نیم مرده را تصاحب کند به دنیا می آییم با غضروف ها و استخوان ها […]
از مرز رد شدی، وطن تو زبان نداشت یا داشت، هیچ حرف برای بیان نداشت ز مرز رد شدی، مثلا فرض کن وطن حالا وطن چه داشت که کل جهان نداشت؟ به پیشوازت آن که نخست آمد اشک بود این یار مهربان که رخی مهربان نداشت از گرد و خاک غم بغلت کرد این رفیق […]
سیاست رودخانه بزرگی است که قریه های ما را از هم جدا می کند هی سربازان! تفنگ هایتان را جمع کنید بی سیم هایتان را ببندید دستبند و هشدار و کمین چه به کار است ما از شما نیستیم تنها می خواهیم از رودخانه رد شویم توپمان آن طرف افتاده است …سیاست رودخانه […]
صدا، زِ کالبد تن به در کشید مرا صدا به شکلِ کسی شد به بر کشید مر صدا شد اسپِ ستم روح من کشان زِ پیاش به خاک بست، به کوه وُ کمر کشید مرا چه وهم داشت که از ابتدای خلقت من غریب و کجقلق و دربهدر کشید مرا؟ دو نیمه کرد مرا، پس […]
دستان تو می کنند با مو بازی موهای تو می کنند بر رو بازی در رخسارت دو جام جادو و دلم خواهد با آن دو جام جادو بازی عکس بعدی ترا نشانده با من دو بچه می کنند لولو بازی گاهی دستان ما به هم می چسپد گاهی ما می کنیم بازو بازی عکس بعدی […]
باران سلام فصل زمستان تمام شد فصل بهار نیز کم کم به روز های سر انجام می رسد از دوری تو سخت ملولند اهل باغ کی فصل دوری تو به اتمام می رسد؟ باران سلام باران باران باران باران مهربان باران بی وفا باغ عزیز ما را هر کس رسیده از بغلش خاک ریخته […]
تو گل های مصنوعی را در گلدان بدلی نقره کنار پنجره ای تقلبی می مانی آفتاب مصنوعی لبخند مصنوعی ات را تلخ تر می کند زیبایی صورت مصنوعی ات را روی سیننه ام می گذاری و من با قلب واقعی ام دوستت دارم