From: Garrison Poems

شب‌هاي بلند حکايت عشق‌هاي ممنوعه شادهاي خُرد و برگه‌هاي مرخصي جعلي روزها شستن ماشين فرمانده تي کشيدن راهروها و امربري افسرها اکنون زير درخت زبان گنجشکي جمع‌اند و دور از چشم فرمانده سيگاري دست به دست مي‌چرخد همچنان که دود سيگار حلقه مي‌شود در هوا با فحش‌هاي‌شان مي‌توانند به آزادي پرندگان رشک ببرند.

The Half Facing the Sky

باران می شویدش آفتاب خشک اش می کند در گوش اش نجوا دارد باد شب در دامن می گیردش و برایش لالایی می خواند؛ فقط آن نیمه ی سنگ که رو به آسمان دارد.

A Lizard Walked Beside Me in the Desert

در بادیه سوسماری با من راه می سپرد و به هر قدم نانی از من می طلبید و من که انبانی فراخ داشتم به مزاح به او می گفتم که انبان من بی پایان است، بیا!… بادیه را پیمودم انبان های نان را به پایان بردم و انبان روزها را پرداختم و چه پرورانیدم مگر […]

Coming Back from the Hemp Plantation

در بادیه سوسماری با من راه می سپرد و به هر قدم نانی از من می طلبید و من که انبانی فراخ داشتم به مزاح به او می گفتم که انبان من بی پایان است، بیا!… بادیه را پیمودم انبان های نان را به پایان بردم و انبان روزها را پرداختم و چه پرورانیدم مگر […]

I Will Become a Traveller Again

دوباره مرد سفر خواهم شد گره کفش ها را خواهم بست خواهم گذاشت ناخن ها بروید به آوارگی و موی زنخدانم انبوه شود چون انبوهی این بامدادها که در میان من و مرگی زیبا قرار گرفته است. به مرگ زیبای خویش نزدیک خواهم شد؛ چون زایری غریب، در میان صورت ها خواهم گردید چون پرنده […]

The Hagia Sophia Library

و تهى بودن كتابها را آموختم به كشورهاى دیگر رفتم و همه جا با نادانی روبه رو شدم. درست نمی دانستم به دنبال چه چیزی به اینجا آمده بودم پرنده کوچکی شده بودم انگار دنبال آشیانه می گشتم برگه دان ها را زیر و رو می کردم قفسه های میانی ردیف های کناری. توی ذهنم بتُن آرمه گچ بُرى قرن بيستم بُعد پیدا می کرد… رادارهایم خوب کار می کرد مثل هانسل و گرِتِل وحشت زده خرده های نان را پشت سرم جا می گذاشتم. به قرا‌‌هتخانه رسیدم کتاب های مرجع را یکی یکی ورق زدم انگار کم کم داشتم غرق می شدم دنبال تخته پاره ای می گشتم. اما دیر شده بود؛ در قفسه های میانی سالومه ی نیچه می رفت تا الٰهه ى الهام ريلكه باشد و شاید مابین این دو از تنازع بقا حرف بزند که «حق وِتو» ندارد! قراهتخانه سرد بود صداهای مختلفی می شنیدم: ناظم حکمت بلند بلند برای مُنوّرنامه مى نوشت و همزمان با ورا شطرنج بازی می کرد چه عدالت نابی! کسی در آن تاریکی صدام کرد برگشتم شمع کوچکی در مخزن روشن بود خودم با چشم های خودم  دیدم که مایکوفسکی به ماریا کارت ویزیت تعرف می کرد پرتاب شده بودم به یک موقعیت استثنایی  و خودم نمی دانستم. روی نقشه دیوار بلقیس الراوی در سفارت عراق خواب می دید […]

Red Bicycle

منیب یم باوخ زونه ار مزمرق هخرچود ناتسبات زبس لحاس رب بآ رد ناشیرپ میاهوم هیاس روگنا یاه هبح زا رپ میاه قشم دوب راوشد یندیشک دق ندش گرزب گنس و راخ یاوه رد گنراگنر یاه هلیت کی کی ِ نداد فک زا نتسشن هچوک رانک یزابمه یب رابنا رد یا هدز گنز ی هخرچود […]

Night Demon

شب از کوچه ای نزدیک  با بوی کتاب های سوخته  می آید و سر می گذارد بر شیشه اتاق به دست های مادربزرگ می پیچد  بر چین های دامن سیاهش  به گهواره کودک خیره می شود  با جیب های خالی از ماه و ستاره با پیشانی زخمی  تا کنار داوودی های سپید و ساعت دیواری  […]

Crow’s Final Frontier

بارانها از همین سمت رفته بودند با كیف و با كالغ پرسشها كودك مینوشت چرا مگر آیا اگر دست كه میانداختند در گردنم دیوانههای سپیدار روی دوچرخه عباس را میدیدم لطفا پرچم نیاویزید بر نردهها سیاه این صحنه زیباست تنهایی را زخمها میتند و راه میکشد در جادههایی كه دورند تا دیگر نه مثل اینجا […]

Negative of a Group Photograph

دراین عکس جوانترم جوان تر از تمام جمله های جعلی و سوم شخص غایب زیر بلوز و دامن حرف هایم برجسته مثل پروانه ای در جلد تابستان به شگردی ازالی انگشت ها شاعرانه از درز های مخفی بیرون پریدم قلبم به دقت تحت نظر… با دو قدم فاصله پشت خودم کمین برهنه نشسته بودم در […]