پَر
برای سپيده
آرام، آرام می آيی
بر نوک پاها
درست وقتی رويا
صدای پايت را می شنود
چشم هايت خمار منند
وقتی گربه وار
زير لحافم می خزی
خواب و بيدار
حرير خوابم را می بوسی
در فاصله ی رساندن دست هايت
به دور گردنم
روی بالش من به خواب می روی
ميان خواب و بيداری
به محض خالی شدن از رويا
پُر می شوم از تو