باران
باران
باران اگر بیاید
یاران من به خانه زمینگیر می شوند
با کفش های پینه ای مردگانشان
دروازه های شهر بسته
پایه به پایه کهنگی شهر
می شکند در دهانشان
-
ما کشتگان خود را
در انتظار روز جزا
در سرداب
در زیر خانه
در جعبه های باروت
در زیر خشم کهنه اجدادی پنهان کردیم
باران اگر بیاید روز جزا دوباره به تعویق می افتد
باران جنایتی است
امید های خلقی را خاک می کند
باران اگر ببارد
از کوچه رد خون مرا پاک می کند